یه داستان واقعی

 داستان غم انگیز واقعی.حتما حتما بخونین.حتما...
تقدیم به همه ی عاشقان واقعی ...

اینو با یه آهنگ غمگین بخونین ...


شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه...
.
.
.
.
.
.
.
سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم...




.

دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش

.

یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام

….

پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند

[ شنبه 30 دی 1391برچسب:, ] [ 15:17 ] [ maryam ] [ ]
چی میشه


 

چي ميشه وقتي که تنهام توي اوج گوشه گيري


تو بياي آروم کنارم دستاي منو بگيري


چي ميشه وقتي که نيستم بري گوشه اتاقت


از رو دل تنگي مثل من گريه ها بياد سراغت


چي ميشه بشنوم از تو کسي غير من نداري


خيلي دوست دارم به جز من به کسي محل نذاري


خيلي دوست دارم تو اين عشق حس کنم پاي تو گيره


تا بهت مي گم خدافظ دوست دارم گريه ات بگيره


تو عوض شدي و ديگه نيستي اون آدم سابق


حالا تو سردي و بي مهر ولي من عاشق عاشق


فکر مي کردم که مي موني تا ته قصه کنارم


کاش مي دونستي که بي تو من چقدر بي کس و کارم{-35-}

 

ممنونم از دوست خوبم حمید

[ سه شنبه 26 دی 1391برچسب:, ] [ 13:30 ] [ maryam ] [ ]
خدا باهات قهرم

ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻗﺪﻡ ﻣﯿﺰﺩﻡ ﮐﻪ
ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﺟﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﯾﻪ
ﭼﯿﺰﯼ ﺭﻭ ﮐﺎﻏﺬ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻪ ﺭﻓﺘﻢ ﺟﻠﻮ
ﻧﺸﺴﺘﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺳﻤﺖ ﭼﯿﻪ؟
ﮔﻔﺖ:ﺣﺴﯿﻦ، ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﺑﺎﺕ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟ ﯾﻪ
ﻧﯿﮕﺎﻩ ﺑﻬﻢ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺻﺪﺍ ﺁﺭﻭﻡ ﮔﻔﺖ
ﺭﻓﺘﻪ ﭘﯿﺸﻪ ﺧــــــــﺪﺍ
، ﮔﻔﺘﻢ ﻣﺎﻣﺎﻧﺖ
ﮐﺠﺎﺳﺖ؟ گفتش ﻣﺮﯾــــــﻀﻪ اونم ﺩﺍﺭه ﻣﯿـــﺮﻩ ﭘﯿﺶ ﺧــــــﺪﺍ
ﺳﺮﻣﻮ ﭼﺮﺧﻮﻧﺪﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﻧﻮﺷﺘﻪ:
.
.
.
........ﺧــــــــــﺪﺍ ﺑﺎﻫــــــــــﺎﺕ
قهرم!!



 
[ یک شنبه 24 دی 1391برچسب:, ] [ 19:18 ] [ maryam ] [ ]
یه واقعیت

پسره به دختری که تازه باهاش دوست شده بود میگه :
امروز وقت داری بیای خونمون ؟
دختره : مامانم نمیذاره ، با چه بهونه ای بیام ؟
پسره : بگو میخوام برم استخر . . .
دختره اومد خونه دوست پسرش
پسره : تو که اومدی استخر مثلا باید موهات خیس باشن
برو تو حموم موهاتو خیس کن!
وقتی دختره میره حموم ، پسره به دوستاش زنگ میزنه . . .
پسره و دوستاش یکی یکی میرن تو حموم به دختره تجاوز میکنن . . .
این آخری که رفت حموم ، نه 1ساعت نه 2 ساعت ، موند تو حموم . . .
دیدن این دیر کرد . . .
رفتن حموم که یهو دیدن دختره و پسره رگ دستشونو با هم زدند و گوشه حموم افتادن و روی دیوار حموم نوشته :
نامردا خواهرم بود . . .

[ یک شنبه 24 دی 1391برچسب:, ] [ 19:17 ] [ maryam ] [ ]
حتما بخون
معلم عصبی دفتر را روی میز کوبیدو داد زد : سارا...دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : (چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟

فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم )
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد...بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن...اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم...
اونوقت قول می دم مشقامو تمییز بنویسم...
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا...
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد...
bvl3j9i0jlbtsj520jc.jpg
[ یک شنبه 24 دی 1391برچسب:, ] [ 19:10 ] [ maryam ] [ ]

غصه نخور مسافر

غصه نخور مسافر ٬ اینجا ما هم غریبیم
از دیدن نور ماه یه عمره بی نصیبیم
فرقی نداره بی تو بهارمون با پاییز
نمیبینی که شعرام همه شدن غم انگیز
غصه نخور مسافر اونجا هوا که بد نیست
اینجا ولی آسمونم باریدنم بلد نیست
غصه نخور مسافر ٬ فدای قلب تنگت
فدای برق ناز اون چشمای قشنگت
غصه نخور مسافر تلخه هوای دوری
من که خودم میدونم که تو چقدر صبوری
غصه نخور مسافر بازم میای به زودی
ما رو بگو چه کردیم از وقتی تو نبودی ؟
غصه نخور مسافر ٬ غصه اثر نداره
از دل تو میدونم هیچکس خبر نداره
غصه نخور مسافر رفتیم تو ماه اسفند
اردیبهشت که میشه تو برمیگردی ٬  لبخند
غصه نخور مسافر همیشه اینجوری نیست
همیشه که عزیزم راهت به این دوری نیست
غصه نخور مسافر ٬ غصه نخور ستاره
غصه نخور مگه تو کنار دریا نیستی ؟
من چشم به رات میمونم ٬ ببین تو تنها نیستی
غصه نخور مسافر ٬ غصه کار گلا نیست
سفر یه امتحانه ٬ به جون تو بلا نیست
غصه نخور مسافر تو خود آسمونی
در آرزوی روزی که بیای و بمونی

[ جمعه 22 دی 1391برچسب:, ] [ 18:59 ] [ maryam ] [ ]
شب رفتنت عزیزم ٬ هرگز از یادم نمیره
واسه هر کسی که میگم قصشو ٬ آتیش میگیره
دل من یه دریا خون بود
٬ چشم تو یه دنیا تردید
آخرین لحظه نگاهت غصه داشت
٬ باز ولی خندید
شب رفتنت یه ماهی ٬ توی خشکی رفت و جون داد
زلزله خیلی دل ها رو ٬ اون شب از غصه تکون داد
غم ها اون شب
شیشه های خونه رو زدن شکستن
پا به پام عکسای نازت ٬ اومدن تا صبح نشستن
تو چرا از اینجا رفتی ؟ تو که مثل قصه هایی
گله ام از چه چیزی باشه ؟ نه بدی ٬ نه بی وفایی
شب رفتنت
نوشتی شدی قربونی تقدیر
نقره اشکای من شد ٬ دور گردنت یه زنجیر
شب تلخ رفتن تو گلدونامون اشکی بودن
قحطی سفیدی ها بود همه انگار مشکی بودن
شب رفتنت که رفتی
٬ گفتی دیگه چاره ای نیست
دیدم اون بالاها انگار عکس هیچ ستاره ای نیست
شب رفتن تو یاس ها دلمو دلداری دادن
اونا عاشقن ولیکن تنها نیستن که ٬ زیادن
بارون اون شب دستشو از سر چشمام بر نمی داشت
من تا میخواستم ببارم ٬ هر کسی میدید نمیذاشت
شب رفتن تو رفتم سراغ تنها نوارت
اون که واسم همه چی بود آره تنها یادگارت
سرنوشت ما یه میدون ٬ زندگی اما یه بازی
پیش اسم ما نوشتن : حقته باید ببازی
شب رفتن تو خوندن واسه من همه لالایی
یکی میگفت که غریبی ٬ یکی میگفت بی وفایی
شب رفتن تو ابرا واسه گریه کم آوردن
آشناها برای زخم وا شدم مرهم آوردن
شب
رفتن تو تسبیح از دست گلدون ها افتاد
قلب آرزو هام
انگار واسه ی همیشه وایساد
شب رفتن تو غربت ٬ جای اونجا ٬ اینجا پیچید
دل
تو بدون منظور رفت و خوشبختیمو دزدید
شب رفتن تو
دیدم ٬ یکی از قناری ها مرد
فرداش اما دست قسمت اون یکیرم با خودش برد
شب رفتن تو چشمات راس راسی چه برقی داشتن
این همه آدم ٬ چرا من ؟ پس با من چه فرقی داشتن
شب رفتنت پاشیدم همه اشکامو تو کوچه
قولتو آروم گذاشتم پیش قرآن ٬ لب طاقچه
شب رفتنت دلم رفت پیش چشمایی که خیسن
پیش شاعرا که دائم از مسافر مینویسن
شب رفتن تو دیدم تا که غم نیاد سراغت
هیچ زمان روشن نمیشه واسه کسی چراغت
شب رفتن تو دیدم ٬ خیلی غمای شاعر
روی شیشمون نوشتم ٬ میشینم به پات مسافر
برو تا همه بدونن ٬ سفر هم اینقدا بد نیست
واسه گفتن از تو اما هیچ کی شاعری بلد نیست
 
[ جمعه 22 دی 1391برچسب:, ] [ 18:59 ] [ maryam ] [ ]

نمیگم خطا نکردم ٬ من  که  ادعا نکردم

همه گفتن بی وفایی من  که ادعا نکردم

عازم سفر شدی تو٬من دلم میخواست بمونی

واسه موندن تو اما به  خدا  دعا  نکردم

واسه تو کلی نوشتم که  یه جوری مبتلا شی

تقصیر منه که  آخر تو  رو  مبتلا  نکردم

توی کوچه ی رفاقت یه سلام جواب ندادم

تو دلم تویی اون  و  با کسی آشنا نکردم

 

میدونم دوستم نداری حتی قد یه قناری

اما عاشقم هنوزم  بدون  اشتباه  نکردم

ما جایی قرار نذاشتیم جز تو کوچه های رویا

این دفعه  تو  اومدی من به قرار وفا نکردم

زیر دین ناز چشمات عمریه دارم میسوزم

تا خاکستری نشه دل  دینمو ادا نکردم

اومدن واسه نصیحت به بهونه یه صحبت

عمرشون کلی تلف شد چون تو رو رها نکردم

راه آسمون که بسته ست گرچه قلبامون شکسته ست

تا به حال اینقدر خدا رو اینجوری صدا نکردم

تو منو گذاشتی رفتی ٬ خواستی من دیوونه تر شم

باورت نمیشه شاید آخه  جون فدا نکردم

نامه های عاشقونه با نشونه بی نشونه

اما از کسای دیگه ست پس اونا رو وا نکردم

یادته عکستو دادی بذارم تو قاب عکسم

بعد از اون روز دیگه هرگز به کسی نگاه نکردم

تو از اون روزی که رفتی ٬ نه تو رفتی که ببینی

تا قیامت هم تو رو من از خودم جدا نکردم

 
[ جمعه 22 دی 1391برچسب:, ] [ 18:58 ] [ maryam ] [ ]

 

آسمون آرزومون پره از ابرای تیره

لالایی واست بخونم تا شاید خوابت بگیره

اگه از خواب نپریدی توی خواب خدا رو دیدی

یه جوری بپرس ازش که دلامون چرا اسیره

 

باز که چشماتو نبستی ببینم باز که نشستی

 

می دونم یه جوری هستی که دلت از همه سیره

اما بهتره بدونی طبق اصل مهربونی

دل واسه عاشق نبودن راه نداره ناگزیر

چشمای تو شده خسته بغض ارزوت شکسته

اما باز تو فکر اینی اگه من رو نپذیره

بهتره بیدار نشینی اون و توی خواب ببینی

واسه دیوونه بودن عزیزم همیشه دیره

خوش به حال بعضی مردم که شدن تو زندگی گم

التماس سرخ سیبا پیششون چقد حقیره

نه به فکر عطر یاسن نه به فکر التماسن

خنده داره واسشون که دل ما یه جایی گیره

چی بگم شبم تموم شد ندیدم اون رو حروم شد

کاش می دونست یکی اینجا بد جوری واسش می میره

 

کاش که بود یه قطره بارون واسه نامه هامون

 

به دل همیشه دریات از کسی که تو کویره

 
[ جمعه 22 دی 1391برچسب:, ] [ 18:55 ] [ maryam ] [ ]
مسافر

کاش بیایم برای بی پناها سایبون باشیم
با دلای شکسته کمی مهربون باشیم
کاش بیایم به باغبونا کمی حرمت بذاریم
احترام دلای شکسته رو نگه داریم
کاش به مهربونترا دین مون و ادا کنیم
سهم خوشبختی مون رو وقف بزرگترا کنیم
کاش یه کاری بکنیم که خستگی ها در بشه
مرهمی بشیم که زخم آدما بهتر بشه
کاش که شاخه ی درخت زندگی رو نشکنیم
هفته ای یه بار به باغبونامون سر بزنیم
کاش که پاک کنیم تمام اشکایی که جاریه
خوب نگه داریم چیزی که واسه یادگاریه
کاش دَس پرنده های بی پناه و بگیریم
توی آسمون بریم دامن ماه و بگیریم
کاش با مهربونی مون غصه ها رو کم بکنیم
رشته های عشق رو تا همیشه محکم بکنیم
کاش بنشینیم پای صحبت اونا که بی کسن
اگه درد دل کنن به آرزوشون می رسن
کاش تو عصری که همش سنگیه و آهنیه
بگیم از چیزایی که خوبه ولی رفتنیه
کاش هنوز دیر نشده قدر هم و خوب بدونیم
نکنه دیر بشه تا ابد پشیمون بمونیم
کاش که این یه جمله هیچ موقع ز یادمون نره
آدمی چه بد باشه چه خوب باشه مسافره

[ جمعه 22 دی 1391برچسب:, ] [ 18:53 ] [ maryam ] [ ]
دوست دارم یه عالمه

شعرا که قابل نداره اما همش واسه خودت ♥ فقط نوشتم اینارو به خاطر تولدت

نگات قشنگه ولیکن یکم عجیب و مبهمه♥من از کجا شروع کنم دوست دارم یه عالمه

منو گذاشتی و بازم یه بار دیگه رفتی سفر ♥ نمی‌دونم شاید سفر برای دردات مرهمه

تا وقتی اینجا بمونی یه حالت عجیبیه ♥ من چجوری واست بگم ؟ بارون قشنگ و نم نمه

هوای رفتن که کنی واسه تو فرقی نداره ♥ اما به جون اون چشات مرگ گلهای مریمه

آخرشم دِق می‌کنم تا منو دوست داشته باشی ♥ مُردن که از عاشقیه یکدفه نیست که کم کمه

من نمی‌دونم تو چرا اینجور نگاهم می‌کنی ♥ زیر نگاه نافذت نگاه عاشقم خَمه

می‌پرسم از چشمای تو ممکنه اینجا بمونی ♥ می‌خندی و جواب میدی رفتن من مُسلمه

بُرو ، بُرو به خاطر خودت اما به من یه قول بده ♥ هرجای دنیا که بری دیگه نشو مال همه

رسم که لحظه سفر یادگاری به هم میدن ♥ قشنگترین هدیه تو، تو قلب من یه مشت غمه

شاید اینو بهم دادی که همیشه با من باشه ♥ حق با توِ ، تو راست میگی غمت همیشه پیشمه

دیدی گلها شب که میشه اشکاشونو رو میکنن ♥ یادت باشه چشم من هم همیشه غرق شبنمه

تو میری و اسم منو از رو دلت خط میزنی ♥ اسم قشنگ تو ولی همیشه هر جا یادمه

چشمای روشنت یکم کاشکی هوای منو داشت ♥ تنها توقُعم فقط یه بار جواب ناممه

[ جمعه 22 دی 1391برچسب:, ] [ 18:49 ] [ maryam ] [ ]