از این حرفا نمی ترسم نمیترسم که رسوا شم
به دریا میزنم این بار یه لحظه عاشقت باشم
تو این دنیای وارونه با هر خوبی بدی دیدم
چشاتو رو به من وا کن به حده کافی رنجیدم
فقط با من بمون این بار توکه این حس رو فهمیدی
اگه باشی به این حالم دلم قرصه که حق میدی
به یاد تو با تن خسته چه شبهایی که سر کردم
میخوام ای حس خوشبختی به آغوش تو برگردم
تو با این احساس بی مرزت با ای که عمری خاموشی
لباس روشن فانوس تن این خونه میپوشی
سکوتم داره میپاشه صدامو داری یا که نه
نفسهام بی تو مسمومه هوامو داری یا که نه
نظرات شما عزیزان:
هر واژه آن بودی و انگار نبودم
من در کلمات غزلم گم شدم افسوس
جاری شده ای در همه ذرات وجودم